صفحات

۱۳۹۳ آبان ۵, دوشنبه

نوشته ای از روان شاد دکتر شجاع الدین شفا : پيامی در ساعت بيست و چهارم







به همه سازمان های فرهنگی و مطبوعاتی و رسانه های گروهی برونمرزی
چندروز ديگر انتخابات رياست جمهوری آمريکا برگذار خواهد شد، انتخاباتی که اگر در درجاتی مختلف بر همه کشور های جهان تاثير گذار است برای برخی از کشور ها می تواند اصولا سرنوشت ساز باشد، و يکی ازاين کشور ها از ديدگاه بسياری از هموطنان ما ايران خود ما است. با اين برداشت که خط مشی اعلام شده حزب برنده می تواند نقشی بنيادی در ارتباط با فاجعه کنونی کشور ما داشته باشد، فاجعه ای که نه تنها بزرگترين فاجعه چند صد سال گذشته کشور خود ما است، بلکه يکی از بزرگترين فاجعه های همه جهان بشری نيز هست، زيرا بی‌سابقه ترين موج تروريستی تاريخ جهان درست از دل همين فاجعه بر خاسته است.  
قصد من از فرستادن اين �پـيام ساعت بيست و چهارم� به عنوان يک ايرانی دردآشنا و دردمند برای دوستان فرهنگی و مطبوعاتی و مسئولان رسانه های خبری جامعه بزرگ برونمرزی خودمان اظهار نظری مثبت يا منفی در باره خود اين برداشت نيست، بلکه طرح پرسشی ضروری در اين ارتباط با اصل موضوع آن است، و اين پرسش اين است که در روز‌ها و هفته ها وماههای سرنوشت سازی که در پيش روی ما است نقش طبقه خاصی از جامعه ما که رسالت پر افتخارولی در عين حال بسيار مسئولانه آگاه سازی و راهنمائی ديگر بخش های جامعه ايرانی را بر عهده گرفته است چيست؟ و در قمار سنگينی که از هم اکنون در ميان کارگردانان �جهان بزرگان� بر سر آينده کشوری جهان سومی با ذخائر عظيم نفت و گاز و بازار مصرفی هفتادميليون نفری و موقع بسيار مهم استراتژيکی ولی با جامعه ای پا در زنجير و محروم از ابتدائی ترين ضوابط حقوق بشر در جريان است (و می دانيم که در اين قمار نه منافع ملی خود ما به حسابی گرفته خواهد شد نه پشتوانه تاريخی و فرهنگی ملت ما و نه سرمايه گذاری های سه هزار ساله آن در پيشبرد تمدن و فرهنگ سراسر جهان بشری) خود ما چه جائی خواهيم داشت؟ در سالهای حکومت بيسمارک صدر اعظم �آهنين� آلمان اروپای قرن نوزدهم به دعوت او کنفرانس بين المللی بزرگی برای تصميم گيری در باره مسائل آفريقا در برلن تشکيل شد که همه کشور‌های سرشناس جهان آنروز در آن شرکت داشتند ولی از خود آفريقائيان در اين جمع خبری نبود، آيا در بده و بستان‌های �جهان بزرگان� آغاز قرن بيست و يکم نيز ما بايد نقش آفريقائيان قرن نوزدهم را بعهده داشته باشيم يا نقش يک ملت بزرگ و زنده ای را که به تعبير معروف Hegel بصورت نخستين کشور تاريخ ساز جهان پا به صحنه تاريخ گذاشته بود، و در همه سه هزار سالی نيز که بر اين تاريخ سازی می گذرد با چنگ و دندان از هويت ملی و از موجوديت خودش دفاع کرده است.

هیچ نظری موجود نیست: